داستانهای کوتاه وشگفت انگیز(حتما بخوانبد)

«هانس زیمر»تصادف شدیدی با موتور سیکلت داشت وبه همین خاطر انگشتان دست چپش را ازدست داد«خوشبختانه من راست دستم .چیزهایی که میتوانم با یک دست انجام دهم شگفت آور است»او این جملات را در حالی میگفت که داشت با مهارت کامل برایم یک فنجان چای می ریخت.
با وجود آنکه انگشت های دستش را از دست داده بود در کمتر از یک سال پرواز با هواپیمای آموزشی را آموخت.اما یک روز در هنگام پروازدر یک منطقه کوهستانی،هواپیمایش دچار مشکل موتوری شدوسقوط کرد.او زنده ماند ولی متاسفانه از گردن به پایین فلج شد.
من اورا در بیمارستان ملاقات کردم او به من لبخند زد وگفت «دوست من چیز مهمی اتفاق نیافتاده . راستی به نظر تو چه چیز خیلی مهمی است که من باید تصمیم بگیرم تا انجام دهم»
زبانم بند آمده بود فکر کردم که دوستم دارد فقط تظاهر میکند و وقتی من بروم او شروع به گریه کردن خواهد کرد وبه وضع خود تاسف میخورد.او هنوز تمام نشده بود.زندگی هنوز بعضی شگفتی های ظریف برایش ذخیره کرده بود.
او زن زندگی اش را در طی کنفرانس افراد معلول ملاقات کرد.او یک سیستم نوشتن دیجیتالی که به دستورات صوتی پاسخ میداد اختراع کردومیلیون ها نسخه از کتابی را که به واسطه همین سیستم جدید نوشته بود به فروش رساند.
در پشت جلد کتابش این نکته کوتاه را نوشته بود
«قبل از آنکه فلج شوم میتوانستم یک میلیون کار مختلف را انجام دهم.اما اکنون فقط می توانم 990000تای ان کار را انجام دهم انجام دهم اما چه شخص معقولی به خاطر 10000چیزی که دیگر نمتواند انجام دهد نگران است؟ در حالی که 990000تای باقی مانده است.
طی سالیان دراز دریافتم که مشکلات انسان ها را بزرگ یا کوچک میکند و هیچ گاه انسان را همان طور که هست باقی نمیگذارد برخی از مردم تحت فشار مشکلات مشکنند و برخی دیگر مشکلات را میشکنند
روحنواز